یک مدیر کسب و کار موفق، روز خود را چگونه باید سپری کند؟

کسب و کار موفق

اگر این سوال را از دوستان و همکاران خود بپرسید که یک مدیر و صاحب کسب و کار در روز چه کارهایی را باید انجام دهد به جواب های جالبی می رسید. احتمالا این جواب ها را می شنوید: “مدیر که نباید کار کند باید نظارت کند! من اگر مدیر می شدم دائما در حال خوش گذرانی بودم” ، ” یک مدیر باید حواسش به نیروهای زیر دستش باشه اینجوری بیشتر میتونه به موفقیت برسه” ، “من اگر مدیر بودم با پاداش دادن انگیزه کارکنانم را بالاتر می بردم” و ….

ولی وقتی این سوال را از یک مدیر یا صاحب کسب و کار می پرسید اغلب پاسخ می دهند که یک مدیر اگر به فکر موفقیت کسب و کار خودش باشد باید دائما کار کند، هر لحظه در خواب و بیداری باید حواسش را به کار بدوزد، از تفریحات خود باید بکاهد و بعضی روزها تا دیروقت کار کند.

 

این نگرش های غالب جامعه است، اردیبهشتی که سپری کردیم فرصت این پیش آمد تا پای صحبت چندتن از مدیران و صاحبان کسب و کار موفق بنشینم و با آن ها بیشتر آشنا بشوم. برایم خیلی جالب بود که این افراد با اینکه کسب و کار موفقی داشتند اما متاسفانه زندگی موفقی از نظرم نداشتند. در گفته های آ نها بارها شنیدم که می گفتند ما عید را در دفتر مشغول کار بودیم و فرصت تفریح نداشتیم و افتخار هم می کردند به این فعالیتشان. یکی از مدیران از ساعات های کاری خود صحبت می کرد که با افتخار و غرور به ساعت کاری طولانیش اشاره می کرد که از ۷ صبح تا ۱۰ الی ۱۱ شب کار می کند و اکثر روزهای خود را اینگونه سپری می کند و اعتقاد داشت که یک کارمند زندگی بی دغدغه ای را نسبت به مدیر دارد و استرس های یک مدیر را هیچ وقت تجربه نخواهد کرد.

این جملات بالایی از حرف های مدیران و کارآفرینان موفقی است که از دیدگاه عموم جامعه،کسب و کارهای خوبی را در کشور ما دارند و بنده معذورم از بیان کردن نام آن ها. من تعجب کردم از صحبت آن ها و از اینکه انقدر مدیران کوته فکری داریم زجر کشیدم. آنها یک کسب و کار خوب برای خود درست نکرده بودند و در اصل نمیتوان گفت که آن ها کسب و کار دارند، آنها صرفا یک شغل داشتند!

 

خیلی از افراد اهل فن وقتی که باتجربه می شوند و کم کم به دستمزد و حقوق خود فکر می کنند و در مقایسه با درآمد رئیس خود قرار می دهند متوجه می شوند که دستمزد پایینی دارند و از اینکه رئیسشان با زحمت کشیدن کمتر درآمد بالاتری دارد عذاب می کشند و کم کم به این فکر می افتند که کاری برای خود دست و پا کنند. شروع می کنند به راه اندازی کسب و کار شخصی و با زور و زحمت شاید بتوانند چند مشتری برای خود بدست بیاورند تا شناخته شوند و بتوانند کارهای بعدی را بگیرند و خیلی از اینگونه کسب‌وکارها در ابتدای راه از بین می روند چون حتی باوجود داشتن مهارت های لازم و تجربه کافی باز نمی توانند مشتری پیدا کنند و با از دست دادن سرمایه و ضررهای مالی دوباره مجبور می شوند به همان کارمندی خود ادامه دهند و دیگر هوا و هوس مدیر شدن را کنار بگذارند.

اما آنهایی که پل اول یعنی بدست آوردن مشتری را می گذرانند شروع می کنند به کار کردن و پول درآوردن. این روند در ابتدای کار معمولا با سرعت کمی طی می شود اما به مرور و بسته به نوع کسب‌وکار و نوع بازاریابی ما سرعت مشتری جذب کردن بالاتر خواهد رفت و ما هم خوشحال از اینکه کسب و کارمان به موفقیت خودش نزدیک می شود، بیشتر کار میکنیم و به جایی می رسد که ما اکثر طول روزمان را در حال کار کردن هستیم و پولی برابر با تعداد مشتریان و مقدار زمانی که صرف کارمان می کنیم درآمد داریم.

به یقین اینگونه افراد و این طرز تفکر یک کسب و کار میلیاردی نخواهند داشت و این صرفا یک شغل است که درآمدی بیشتر از یک کارمند دارد و نه یک کسب و کار موفق با درآمد پایدار.

در مقاله بعدی راجع به طرز فکر درست یک مدیر و صاحب کسب‌وکار موفق و کارهای روlزانه ای که باید انجام دهد توضیحاتی می دهم تا با باورها و بینش های درست بیشتر آشنا شوید.

نظرات (2)

ارسال دیدگاه

28 − = 20